༒ The sky is never cloudy ༒

༒ The sky is never cloudy ༒

´♥ جملات و نوشته های دوستانه ♥`
༒ The sky is never cloudy ༒

༒ The sky is never cloudy ༒

´♥ جملات و نوشته های دوستانه ♥`

آدم ها...

آدم ها...

فقط آدم هستند...

نه بیشتر و نه کمتر...

کمتر نگاهشان کنی

آنها را شکسته ای...

بیشتر نگاه کنی

آنها تو را میشکنند...

بین آنها عاقلانه زندگی کن...

نه زیرکانه...

نه عاشقانه...

مَردی...؟


مَردی؟!

هر چقدر مغرور!

هر چقدر صادق!

هر چقدر ساده!

هر چقدر جذاب!

هر چقدر مکار!

درست...

اما گاهی برای فتح یک وجب از جغرافیای زن باید به زانو بیفتی...

ارزانی...

دیگر خبری از تورم نیست!
دخترک هفت ساله، گل هایش را می فروشد
آن مرد چهل ساله، کلیه اش را
و زیباتر از همه
آن زن سی ساله، اندامش را
اینجا، همه چیز آرام است
راحت بخوابید...

اعتماد کن...

بهــم اعتمـ ـآב ڪــ ــن و این ڪــــ ـآر رو انـ ـجآم بــבهـ:

یــہ لـ ـیواטּ از تــو ڪــآبینت بـ ـرבآر

خـ ـب برבآشتـے؟؟؟

پرتــش ڪــن زمـ ـین

پـ ـرت ڪــرבے؟؟؟

شـ ـڪسـت؟

مــن ڪــہ میــ ـگم شــڪـست

حـ ـآلآ ازش عـ ـذرخـوآهــی ڪـن!

آره معـ ـذرت خــــ ـ ــوآهے ڪـن ...

بگـ ــو لیـ ـوان منــظورے نــבآشتـم

خـــب حآلـآ لیـوآنـت בرسـت شـ ـב؟؟؟

مــن ڪـــہ میـگم: "نــــہ" ، نشــב ...

گـــرفتـے مطـلـبـــو؟؟؟

صدای پای اب


اهل کاشانم

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم

خرده هوشی

سر سوزن ذوقی

مادری دارم، بهتر از برگ درخت

دوستانی، بهتر از آب روان

و خدایی که در این نزدیکی است

لای این شب بوها، پای آن کاج بلند

روی آگاهی آب، روی قانون گیاه

من مسلمانم:

قبله ام یک گل سرخ

جانمازم چشمه، مهرم نور

دشت سجاده من

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف

سنگ از پشت نمازم پیداست

همه ذرات نمازم متبلور شده است.

من نمازم را وقتی می خوانم:

که اذانش را باد، گفته باد سر گلدسته سرو

من نمازم را پی "تکبیره الاحرام" علف می خوانم

پی "قد قامت" موج.

کعبه ام بر لب آب

کعبه ام زیر اقاقی هاست

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر

"حجر الاسود" من روشنی باغچه است

اهل کاشانم

پیشه ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ، می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی ، چه خیالی، می دانم

پرده ام بی جان است

خوب می دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است...

سهراب سپهری

زیر باران

من نمی دانم


که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است


کبوتر زیباست


و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست


گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد


چشمها را باید شست جور دیگر باید دید


واژه ها را باید شست


واژه باید خود باد


واژه باید خود باران باشد


چتر ها را باید بست


زیر باران باید رفت


فکر را خاطره را زیر باران باید برد


با همه مردم شهر زیر باران باید رفت


دوست را زیر باران باید دید


عشق را زیر باران باید جست....

سهراب سپهری